دره لیر و کشف سیراف،سلطان قلعه های جنوب، عکس
به گزارش مجله نیلوفری، دوباره راه دریا را در پیش می گیریم و با به خاطر سپردن زیبایی هایی بندر کوچکتبن پس از طی کردن مسیری 50 کیلومتری برای تماشا و کشف زیبایی های بی سرانجام بندر سیراف راهی این شهر تاریخی می شویم.
هنوز صبح دلبری خود را به اتمام نرسانده است که ملاقات ار سیراف را شروع می کنیم؛ تا غروب خورشید فرصت داریم بندر تاریخی سیراف را ببینیم؛ خورشید مثل ساعت شنی از همه جای شهر دیده می شود.
اینجا بندری تاریخی و مرموز چسبیده به دریای جنوب؛ دریایی که سیراف کهن زیرش مدفون است. بندر سیراف زمانی پررونق ترین بندر ایران بوده که در پی دو زلزله سهمگین بسیاری از آن مدفون شده و به زیر آب رفته است. اگر از سمت دریا به سیراف یا همان بندر طاهری نگاه کنیم، شبیه به ماسوله به نظر می آید؛ اما سیراف در حاشیه خلیج فارس خیلی قدیمی تر از ماسوله شمال است.
شهر خلوت است و قایق ها در اسکله روی آب آرام بالا و پایین می فرایند. با آخرین سرعت به دره لیر می رسیم. از پله های باستانی اش بالا می رویم. اینجا تاریخ را روی دامنه کوه کنده اند. گویی تاریخ می خواهد تمام هیبت و شکوه خود را به رُخ بازتماشامایندگان بکشاند.
تا چشم کار می نماید حوضچه های سنگی ذخیره آب است و دریچه های تاریک گور دخمه ها مثل چشم هایی که از عمق تاریخ تماشایت می نمایند به ما خیره مانده اند. همین طور که نفس زنان از پله ها بالا می روم،دوست همراهم برایم از اکتشافات دکتردیوید وایت هوس می گوید که بین سالهای 1345 تا 1352 در سیراف ساکن بوده و به همراه یک تیم دوازده نفره از دانشگاه آکسفورد انگلستان کوه ها و صخره های سیراف را شکافته و کاوش نموده تا شاید معماهای بی تعداد این شهر تاریخی بی مانند را حل نماید. شهری که تاریخ آن به 2 تا 4 هزار سال پیش می رسد و اولین و عظیم ترین بندرگاه تجاری ایران بوده و اوج رونق آن به دوران ساسانی برمی شود.
از کوه بالا می روم؛ من سرگردان و مشتاق به دریا نگاه می کنم که منظره هر روز ارواح این گورستان غریب است. با خودم فکر می کنم چطور در آن سال ها در این دره سنگی گود زدند و در آن چاه هایی به عمق صد متر کندند تا در آن آب جمع شود و این آب ها را به کشورهای همسایه صادر نمایند؟ چطور این همه حوضچه کوچک کنده اند؟ جواب سؤالاتم را در نمی یابم و این ابهام و اشتیاق برای دانستن و فهمیدن این همه دوراندیشی نیاکان، راه را برای تخیل باز می نماید.
به پیشنهاد همسفرانم به مکانی پشت دره می رویم که هنوز می شود به جامانده استخوان های باستانی را در دخمه های کوچک و تاریکش دید. از دره پایین می رویم و از لای صخره های عظیم راه جدیدی را پیدا می کنیم.
صدای انعکاس نفس زدن هایم از هیجان و پیچ و خم راستا در دره می پیچد. پیش می رویم تا به اولین گوردخمه می رسیم. سرم را داخل می برم و استخوان های کوچک را می بینم. هیجانی آمیخته با ترس مرا در بر می گیرد و از خودم می پرسم واقعا 2 هزارسال است که این استخوانها بر جا مانده اند.
در مقابلم بالای تپه، آتشکده زرتشتیان زیر نور خورشید می درخشد. زیر پایم پر از تکه های ساروج است و پشت سر حوضچه هایی که از دامنه کوه بالا رفته اند. همسفرم تعریف می نماید که بعد از اسلام از این حوضچه ها برای دفن مردگان استفاده می شده اما قبلش با ساروج و گچ کف گور را می پوشانده اند تا فساد جنازه آب را آلوده نکند. از این همه دوراندیشی نیاکانمان در شگفت می مانم.
یکی از ساکنین بومی می گوید: گورستان تمدن ها در دره لیر شاید یکی از عجیب ترین گورستان های جهان باشد. سیراف، روزگاری پررونق ترین بندر ایران بوده و در آن آدم هایی با ملیت های مختلف رفت وآمد می کردند. به خاطر رفت و آمد زیاد در بندر سیراف، گرایش های مذهبی هم در این ناحیه مختلف است.
با تردیدی بی خاتمه دره اعجاب انگیزلیررا ترک می کنیم و پس از پیمودن مسافتی در بلندای شهر به سمت عمارت نصوری که سلطان قلعه های جنوب است می رویم.
شهر مانند جانوری آرام و خو گرفته به تقدیر کنار ساحل آبی رنگش لم داده و مثل اینکه غروب را به تماشا نشسته است. عجیب آنکه این بندر بین دریا و کوه قرار گرفته و دارای تنها یک خیابان است.
کوشش داریم که قبل از افول خورشید به قلعه برسیم. قلعه نصوری با 214 سال قدمت و بادگیر بلند 15 متری اش روبه رویمان است. این قلعه که در دوره قاجاریه ساخته شده شامل دو قسمت است: یک بنای دوطبقه و یک بنای چهار طبقه رو به دریا که جلوه زیبایی را در ساحل به وجود آورده است. پرده های مختلف شاهنامه در تاقچه های ایوان غربی عمارت این قلعه به صورت برجسته نقش بسته است و راهنمای قلعه از ملاقاتش با سکینه نصوری آخرین همسر ناصر نصوری می گوید. زنی که هنوز در روستای نخل تقی زنده است و بعد از مرگ همسرش که آخرین بازمانده نصوری ها بوده دیگر پایش را به قلعه نگذاشت: چون تحمل تماشا خانه زیبایش را بدون همسرش نداشته است.
به مرور زمان قلعه رو به خرابی رفته است به طوری که اکنون بسیاری از نقاط قلعه فاقد سقف است
اینجا، شهری عظیمی نیست، اما مسافران زیادی جذب عظمت تاریخی اش می شوند. عظمت تاریخ را در تمام مکان های این شهر بندری قدیمی می توان دید،آرامگاه سیبویه،مسجد جامع سیراف،بازار سیراف و… از دیگر مکان هایی است که زمان یارای تماشا آنها را به ما نمی دهد.
زمان برای تماشا سیراف و زیبایی های تمام می شود اما خاطرات مان تا ساعتها و یا شاید روزها فکر من را به بازی می گیرد.
من و همسفرانم جاده را برای برگشتن به شهرم شیراز در پیش می گیریم اما در تمام طول راستا به تماشای هاییمی اندیشم که در طول سفر دیده ام و گاه با افسوس با خودم می گویم آیا روزی می رسد که در سرزمین مادری من، گردشگری نقش پررنگ تری در رونق مالی داشته باشد و با تمهیدات موثر این سرمایه های ملاقاتی و میراثی کشورم به راحتی به دست فراموشی سپرده نشود….آیا راهی برای ساماندهی و معرفی هر چه بهتر و بیشتر این نادیده های اقلیمی، طبیعی و میراثی وجود ندارد؟!
آیا در کشور من صنعت گردشگری نمی تواند جای نفت را در اقتصاد بگیرد و هزاران سوال بی پاسخ دیگر همچنان فکرم را به چالش می کشند…
منبع: گردشبان