بابک محمدی: بازیگران توان حفظ متن را هم ندارند
به گزارش مجله نیلوفری، شرق: با یک تلفن قرار گفت وگو را گذاشتیم. بابک محمدی که این روزها با نمایش پدرخوانده ناپلی در ایرانشهر حضور دارد، در محوطه بیرونی تماشاخانه با بازیگران گروهش صحبت و نکاتی را به آنها گوشزد می کرد. پس دقایقی برای مصاحبه در اتاقی مستقر شدیم. از همان جمله اول شیفتگی و ارادت این کارگردان به ادوارد فیلیپ، معین شد. محمدی که حتی فارسی را با لهجه ایتالیایی صحبت می نماید، آنچنان به این نویسنده علاقه دارد که ناشناخته بودن او در ایران را عیب ما می داند که درباره او تحقیق نکرده ایم و مطلبی نخوانده ایم.
چرا یک متن از نمایشنامه نویسی را که در ایران شناخته شده نیست، انتخاب کردید؟
ادوارد فیلیپ مرد بزرگی است. او نمایشنامه های متعددی را نوشته که بسیاری از آنها به فیلم تبدیل شده است. در ایران هم برخی او را می شناسند و تا آنجا که من می دانم یکی از نمایشنامه هایش به فارسی ترجمه شده است. او برترین بازیگر، برترین نویسنده و برترین کارگردان است و از معدود هنرمندانی به شمار می رود که تمام این ویژگی ها را یک جا دارد. او بعلاوه شاگردان بسیاری را تربیت نموده است. متاسفانه در ایران بسیاری از چهره های مطرح جهان را نمی شناسند.
در ایران همچنان یکی از کتاب های چخوف باغ آلبالو ترجمه شده، در حالی که ترجمه صحیح آن باغ گیلاس است. به هر حال معتقدم اگر کسی ادواردو فیلیپ را نمی شناسد، عیب از اوست و از بزرگی این نمایشنامه نویس چیزی کم نمی شود. نمایشنامه پدرخوانده ناپلی هم که ما به روی صحنه آوردیم از آخرین نوشته های اوست که در ناپل آن را به نگارش درآورد و پس از آن به رم سفر کرد تا در آنجا زندگی کند و در همانجا هم مرد.
به نظر می رسد خیلی ادوارد را دوست دارید؟
او مرد بسیار بزرگی است. قرار بود من در گروه او، دستیارش شوم اما کار و مشغله های زندگی این فرصت را به من نداد. اما پسر او همچنان در این حوزه فعالیت می نماید. ادوارد انسان ها را خیلی دوست می داشت و نمایشنامه هایی با مضامین کمدی- اخلاقی می نوشت. چراکه ناپل شهر بسیار شلوغی با مردمانی بی نظمی است و همین 15 سال پیش بود که برای اولین بار قانونی وضع شد که اگر کسی چراغ قرمز را رعایت نکند، جریمه می شود! بچه ها در ناپل هنوز با موش های خیابانی بازی می نمایند و تمام تابستان در ناپل، هنوز وبا وجود دارد. اما ادوارد تمام این سختی ها را تحمل کرد.
این نمایشنامه پیغام اخلاقی دارد، اما اثری از کمدی در آن دیده نمی شود!
چرا، در بیشتر بخش های آن کمدی وجود دارد، اما این بستگی به دقت مخاطب دارد که آنها را دریافت کند.
شاید این مواردی که به نظر شما کمدی است، در زبان ایتالیایی خنده دار است و در زبان و فرهنگ ایرانی طنز محسوب نمی شود.
در این نمایش طنزهایی که امروز مردم به آنها می خندند وجود ندارد. اینکه عده ای توی سروکله هم بزنند تا مخاطب را به خنده وادارند، در این نمایشنامه نیست. در این اثر طنز فاخری نهفته است که ربطی به زبان و فرهنگ جغرافیای خاصی ندارد. ما در گذشته طنزهای ارزشمندی از بزرگانی چون عبید زاکانی داشتیم، اما امروز طنز ما با مسائل فراوانی روبه روست. به هرحال ادوارد این توانایی را دارد که همه را بخنداند. شیوه نگارش متن های ادوارد فیلیپ به صورتی است که با تمام افراد جامعه ارتباط لازم را برقرار می نماید زیرا نوشته های او تنها یک نمایشنامه نیست و از درون مایه های اجتماعی، اخلاقی و کمدی خاصی برخوردار است.
در این 40 نمایشنامه ای که ادوارد نوشته است، متن دیگری وجود نداشت که با فرهنگ ما نزدیکی داشته باشد تا مخاطب کمدی- اخلاقی بودن اثر را راحت تر دریابد؟
به نظر من این نمایشنامه بسیار مناسب بود. او متن های پیروز بسیاری دارد، اما برای مخاطب ایرانی چندان جالب نیست. او داستانی درباره شب کریسمس دارد که تماشاگر ایرانی ممکن است نتواند با آن هم ارتباط برقرار کند. قطعا در این 40 نمایشنامه آثار دیگری هم بود که می شد آن را برای مخاطب ایرانی به روی صحنه برد. اما همچنان معتقدم پدرخوانده ناپلی بیشتر با فرهنگ جامعه ما سازگاری دارد. احتمالا اگر من متن دیگری را انتخاب می کردم شما باز هم این ایراد را می گرفتید!
شما پیش از اجرای نمایش در مصاحبه ای از این اثر خیلی تعریف و روی کمدی- اخلاقی بودن آن تاکید نموده بودید. وقتی من نمایش را دیدم فکر کردم شاید خوب ترجمه نشده یا فاصله زیادی با فرهنگ غالب در جامعه دارد که مخاطب کمدی بودن آن را درک نمی نماید. نمایش پدرخوانده ناپلی دقیقا همان تصویری را که ما از ایتالیا، مافیا و سیسیلی ها داریم به شکلی سطحی بازگو می نماید و حرف تازه تری برای مخاطب ندارد.
ما در این نمایش وارد بخش آدم کشی نشدیم. وقتی صحبت از مافیا می شود باید این نکته را مورد توجه قرار داد که مافیا چندین شاخه دارد. در این اثر پدرخوانده نمایش کم و بیش در ناپل به همین شکل وجود داشته که ادوارد آن را به رشته تحریر درآورده یا حداقل آرزو داشته که چنین شخصیت هایی در ناپل وجود داشته باشند. وقتی صحبت از پدرخوانده می شود همه انتظار آدم کشی دارند، اما او تنها پدرخوانده ای است که خودش در انتهای داستان می میرد. پدرخوانده ناپلی شخصیت بزرگی است که با کدخدامنشی سعی می نماید مسائل را حل و به مردم یاری کند و در همین راه جانش را هم از دست می دهد. از یاد نبریم که فیلم پدرخوانده با بازی مارلون براندو وامدار این متن است.
اما این کدخدامنشی در ابتدای نمایش دیده نمی شود و ما با مردی روبرو هستیم که به اصطلاح قلدر است و از او انتظار رفتارهای یک پدرخوانده نمی رود.
بله. اینها افراد قلدری هستند که سواد چندانی هم ندارند. حتی در اواسط نمایش خود او اعتراف می نماید فقط جملات درشت روزنامه ها را می تواند بخواند. اما زن پدرخوانده ناپلی هم در جایی از نمایش می گوید که او به شیوه خودش قانون و عدالت را اجرا می نماید. شخصیت اصلی نمایش در ابتدا از زنش به علت سگ ها می گذرد، چون حق را با سگ ها می داند. اما در سرانجام می بینیم که از حق خودش در برابر دشمنش می گذرد و حاضر به شکایت کردن از او نمی شود. اینها نشان می دهد که او بسیار باهوش است که توانسته از چوپانی به اینجا برسد. از این زاویه که ادوارد نمایشنامه هایش را می نویسد، کمتر کسی مافیا را به این شکل می شناسد.
با این اشرافی که شما به نمایشنامه ها و نگرش ادوارد دارید، چرا خودتان شخصیت اصلی قصه را بازی نکردید؟
البته بسیاری از دوستان هم به من گفتند که خودم در این نمایش بازی کنم، اما من ترجیح دادم این کار را نکنم.
به نظر می رسد زمان تمرین هم بسیار کم بوده، چون برخی از بازیگران در تلفظ اسامی مشکل داشتند.
برای اینکه نام های ایتالیایی بسیار سخت است. به ویژه نام های ناپلی که دیوانه نماینده هستند. ضمن اینکه خود ادوارد این نمایشنامه را در مدت دو، سه سال نوشته است بنابراین گروه باید حداقل شش ماه تمرین کند. اما ما کمتر از یک ماه و آن هم فقط صبح ها تمرین می کردیم. ما در اروپا وقتی نمایشی را تمرین می کنیم، از روز اول با دکور ثابت خود نمایش کار می کنیم و همه بازیگران لباس های اصلی نمایش را می پوشند.
خب با وجود این مشکل چرا اسامی را عوض یا مخفف نکردید تا تلفظ آنها برای بازیگران هم راحت تر باشد؟
نه. من هیچ وقت در متن دست نمی برم و آن را تغییر نمی دهم. اگر قرار باشد متن کسی را عوض کنم، خب خودم نمایشنامه می نویسم. وقتی شما متنی را انتخاب می کنید، یعنی اینکه آن را دوست داشتید. البته این راهم بگویم که ما این متن را خیلی کوتاه کردیم.
گفتید که کمی متن را کوتاه کردید. آیا تغییرات دیگری هم از سوی مسوولان اعمال شد؟
نه. خوشبختانه متن با همان مقداری که ما کوتاه کردیم، تایید شد. ما هم این تغییرات را بیشتر برای درک بهتر مخاطب اعمال کردیم. مافیا در ایتالیا به شیوه خاصی صحبت می نمایند که معمولا با متلک هایی همراه است. مثلا می گویند: به فلان جا برو، فردا هم دیر است. این جمله یعنی امروز به آنجا برو. اما مافیا آن را در لفافه بیان می نماید.
ولی به نظر می آید که نمایش به یک دراماتورژی احتیاج دارد. چون شما به علت وفاداری به متن، آن را مو به مو اجرا کردید و همین باعث شده تا مخاطب کمدی- اخلاقی بودن آن را به خوبی درک نکند. در حالی که می شد ادبیات آن را کمی به فضای امروز نزدیک کرد تا تاثیر بیشتری در تماشاگر داشته باشد.
دقیقا چه بخش هایی مدنظر شماست؟
مثلا حضور پسران شخصیت اصلی داستان چندان پررنگ نبود و اگر تنها به نام آنها اکتفا می شد، در کلیت داستان خللی ایجاد نمی شد.
نه! آنها نقش بسیار مهمی داشتند و باید حتما در نمایش حضور پیدا می کردند. متن های ایتالیایی و فرانسوی زیاد پرسوناژ دارند. البته من دوست داشتم، می توانستم نمایش را با بازیگران کمتری روی صحنه ببرم و اگر بخواهیم این گونه به نمایشنامه نگاه کنیم، موارد بسیاری برای حذف پیدا می کنیم. ضمن اینکه ادوارد فیلیپ این نمایشنامه را در 1960 نوشته است و ما هم مواردی را که لازم بود، کم کردیم، اما بیش از این نمی توانستیم در متن دست ببریم.
اما الان خودتان گفتید که چون این متن برای 1960 است، ممکن است مخاطب امروز آن را به خوبی درک نکند.
بله. اما ما از نظر فرهنگی از اروپا عقب تر هستیم. البته معدود افرادی هستند که پیروز بودند و در کارشان پیشرفت کردند، اما در کل درک تئاتر، درک موضوع، رفتن به تئاتر ما با اروپایی ها فرق می نماید. از سوی دیگر مردم ما نمایشنامه هایی از این دست را مثلا بهتر از مردم کشور آلمان درک می نمایند و می فهمند. این مساله در خصوص بازیگران ما هم صدق می نماید که نمایشنامه های ایتالیایی را بهتر از بازیگران برخی کشورها بازی می نمایند.
چرا همواره متن های خارجی را انتخاب می کنید؟
برای اینکه هر وقت من متنی می نویسم، مجوز اجرا نمی گیرد.
خیلی ها می گویند وقتی متن خارجی را انتخاب نمایند، راحت تر می توانند حرف شان را بزنند، چون حساسیت ها روی متن خارجی کمتر است. شما با این نظر موافقید؟
نه، من این طور فکر نمی کنم. چون من حرف هایم را می زنم و گاهی به همه هم برمی خورد. ضمن اینکه برخی متن ها جنبه بین المللی دارند و هر زمانی می توان آنها را اجرا کرد.
دکور نمایش بسیار شکیل و تجملاتی است. اما کارکرد چندانی ندارد و اگر شما چشم هایتان را ببندید باز همان دریافت را از اثر دارید و دکور تاثیری در درک ما از نمایش ندارد. چه اصراری به استفاده از این همه مبلمان امروزی در کار داشتید؟
دکور، نور و... در تئاتر فقط در پنج دقیقه اول می تواند تاثیرگذار باشد. کسانی که فکر می نمایند دکور باید خیلی موثر باشد، اشتباه می نمایند. دکور این نمایش خانه ای را نشان می دهد که در آن اتفاقاتی می افتد. در این نمایش کلام و بازی نقش مهمی دارد و نمی توان دکور را زیاد به بازی گرفت چون مکان نقشی ندارد و این افراد هستند که در این نمایش سرنوشت ساز می شوند. معتقدم در تئاتر کلام، داستان و بازی ها نقش اساسی دارند و نور و دکور نقش چندانی را ایفا نمی نمایند. البته ما کوشش کردیم فضای خانه پدرخوانده ناپلی به خانه های مردم ایتالیا که در شهر ناپل زندگی می نمایند، شباهت داشته باشد.
وسایل خانه بیشتر شبیه مبلمانی است که مردم امروز از آن استفاده می نمایند. واقعا در سال 1960 در ایتالیا خانه ها اینقدر مجلل بودند؟
در ناپل خانه های قدیمی خیلی اشرافی وجود دارد، چراکه مردم به زرق و برق علاقه زیادی دارند. حتی لباس هایی که در تن بازیگران می بینید، هنوز در ناپل استفاده می شود.
اما تصویری که حیاط خانه را نشان می دهد، خیلی روستایی است و کسی گمان نمی نماید که شاید در این خانه ها، چنین وسایلی وجود داشته باشد. فکر نمی کنید این تضاد برای مخاطب غیرقابل باور باشد؟
اینجا خانه تابستانی پدرخوانده است. اما در نهایت اغراق و مبالغه بخشی از زندگی ناپلی هاست و پولدارهای کم سواد این گونه زندگی می نمایند.
بازیگران نمایش از همان ابتدا همین گروه بودند؟
این روزها برای اجرای متن ها و سالن های بزرگ انتخاب بازیگر سخت است زیرا بسیاری از دوستان ما سال هاست که از صحنه تئاتر دور هستند و این امر باعث شده حفظ کردن متن نیز تا حدودی برایشان سخت شود. بازیگرانی را که برای بازی در نمایش پدرخوانده ناپلی انتخاب کردم از جمله افرادی هستند که دغدغه و تجربه تئاتر را دارند و در اجرای نقش های مختلف توانمند هستند. دو سال پیش من با سیما تیرانداز صحبت کردم که او هم در این نمایش بازی کند. اما متاسفانه چون از پیش قراردادی بسته بود، نتوانست به گروه ما بپیوندد. یکی از چالش های بزرگ تئاتر ایران در سال های آینده، کمبود بازیگران حرفه ای در تئاتر است. حرفه بازیگری در ایران احتیاجمند تاسیس مدارسی خاص در این رشته است تا علاقه مندان از دوران کودکی در آن تحصیل نمایند، به تئاتر بیایند و سپس به سینما بروند اما متاسفانه امروز بازیگری در تئاتر از مسیر عادی خود خارج شده تا جایی که برخی از بازیگران تئاتر دیگر حتی توانایی حفظ متن اجرا را نیز ندارند.
شما تجربه کار در ایران و خارج از کشور را دارید. کار کردن چه تفاوت هایی دارد؟
کار در ایران بسیار مشکل است. اما آنجا کارها به شکل معمولی پیش می رود. مشکل سینما و تئاتر ما فقط مدیران هنری نیستند بلکه این مسائل به خود ما برمی شود. در کشورهای خارجی مثل آلمان بازیگران دیالوگ هایشان را حفظ می نمایند و بعد سر تمرین حاضر می شوند که این یاری بسیار بزرگی به کارگردان است چون فقط مسائل موجود را رفع می نماید، اما در ایران بازیگر سر تمرین دیالوگ ها را حفظ می نماید. از طرف دیگر مدیران تماشاخانه ایرانشهر همکاری خوبی با ما داشتند، اما ما سالن تمرین اختصاصی نداشتیم و مجبور بودیم با دکور نمایشی که آن موقع در حال انجام بود، تمرین کنیم. بازیگران ما برای اولین بار در شب اول اجرا با دکور نمایش روی صحنه رفتند.
پ
منبع: برترین ها